ولادت: زمان و مکان، مخفی‌بودن و چگونگی آگاهی شیعیان

ولادت: زمان و مکان، مخفی‌بودن و چگونگی آگاهی شیعیان
  • زمان ولادت

درباره سال ولادت امام زمان اختلاف است. بخشی از منابع کهن به تاریخ تولد او نپرداخته‌اند و آن را مخفی دانسته‌اند.[۲۴] اما روایات بسیاری از شیعه و برخی از اهل سنت، سال ولادت امام دوازدهم شیعیان را ۲۵۵ق[۲۵] یا ۲۵۶ق[۲۶]دانسته‌اند.

درباره ماه تولد امام نیز اختلافاتی وجود دارد؛ اما قول مشهور ماه شعبان است و بسیاری از منابع کهن شیعه نیز همین ماه را بیان کرده‌اند[۲۷] در عین حال برخی از منابع شیعه،[۲۸] و سنی[۲۹] ماه رمضان و برخی از منابع اهل سنت[۳۰] ماه ربیع‌الاول و ربیع‌الثانی را ذکر کرده‌اند.

منابع تاریخی درباره روز تولد امام دوازدهم، گزارش‌های مختلفی دارند که در میان آنها، روز نیمه شعبان گزارش معروف و مشهور است.[۳۱] در میان عالمان شیعی، کلینی، مسعودی، شیخ صدوق، شیخ مفید، شیخ طوسی، فتال نیشابوری،امین الاسلام طبرسی، ابن طاووس، ابن طقطقی، علامه حلی، شهید اول، کفعمی، شیخ بهایی و دیگران و در میان دانشمندان اهل سنت ابن خلکان، ابن صباغ مالکی، شعرانی حنفی، ابن طولون و دیگران این قول را گزارش کرده‌اند. همچنین شب جمعه اول ماه رمضان یا شب جمعه‌ای از ماه رمضان در کتاب کمال الدین شیخ صدوق گزارش شده است.[۳۲] [یادداشت ۴]

  • مکان ولادت

مورخانی که در این باره سخن گفته‌اند، بر این مطلب اتفاق نظر دارند که امام زمان(ع) در خانه[۳۳] پدرش امام عسکری(ع) در سامرا به دنیا آمد و این خانه در کوچه‌ای جای داشت که نامش را «راضه» یا «وصافه» می‌گفتند.[۳۴] این خانه هم‌اکنون بارگاه امام هادی و امام عسکری(ع) است.[۳۵] بنابر نقل‌های تاریخی امام هادی(ع) و امام عسکری(ع) سال‌ها پیش از تولد امام زمان(ع) به سامرا ـ مرکز خلافت عباسی ـ[۳۶] خوانده شدند و تا پایان عمر در همان‌جا سکونت داشتند.[۳۷]

  • شرح ماجرا

نقل مشهور از شرح ولادت امام زمان(ع)، بر اساس روایت حکیمه خاتون عمه امام عسکری(ع) است. در بخش‌هایی از گزارش شیخ صدوق از سخنان حکیمه آمده است:

«امام حسن عسکری مرا به نزد خود فراخواند و فرمود: ای عمه! امشب نزد ما باش که شب نیمه شعبان است و خدای تعالی امشب حجت خود را ـ که حجت او در روی زمین است ـ ظاهر سازد. گفتم: مادر او کیست؟ فرمود:نرجس. گفتم: فدایت شوم! اثری از حمل در او نیست. فرمود: همین است که به تو می‌گویم.
گوید: آمدم و چون سلام کردم و نشستم، نرجس آمد، کفش مرا برداشت و گفت: بانوی من و بانوی خاندانم حالتان چطور است؟ گفتم: تو بانوی من و بانوی خاندان من هستی. [نرجس] از کلام من ناخرسند شد و گفت: عمه جان! این چه فرمایشی است؟ بدو گفتم: دختر جان! خدای تعالی امشب به تو فرزندی عطا فرماید که در دنیا و آخرت آقاست. نرجس خجالت کشید و حیا کرد. چون از نماز فارغ شدم، افطار کردم و در بستر خود خوابیدم. نیمه‌های شب برای ادای نماز برخاستم و آن را به جای آوردم؛ در حالی که نرجس خوابیده بود. برای تعقیبات نشستم و پس از آن نیز دراز کشیدم و هراسان بیدار شدم. او همچنان خواب بود. پس برخاست و نماز گزارد و خوابید.
حکیمه در ادامه گوید: بیرون آمدم و در جستجوی فجر به آسمان نگریستم. دیدم فجر اول دمیده است و او در خواب است. شک بر دلم عارض گردید. ناگاه ابومحمد از محل خود فریاد زد: ای عمه! شتاب مکن که اینجا کار نزدیک شده است. گوید: نشستم و به قرائت سوره‌های الم سجده و یس پرداختم. در این میان او هراسان بیدار شد و من به نزد او پریدم و بدو گفتم: نام خدا بر تو باد. آیا چیزی احساس می‌کنی؟ گفت: ای عمه! آری. گفتم:  خودت را جمع کن و دلت را استوار‌دار که همان است که با تو گفتم. حکیمه گوید: من و نرجس را ضعفی فرا گرفت و به ندای سرورم به خود آمدم و جامه را از روی او برداشتم و ناگهان سرور خود (فرزند نرجس) را دیدم که در حال سجده بوده و مواضع سجودش بر زمین است. او را در آغوش گرفتم. دیدم پاک و نظیف است.
ابومحمد فرمود: ای عمه جان! فرزندم را به نزد من آور! او را نزد وی بردم و او دو کف دستش را گشود و فرزند را در میان آن قرار داد و دو پای او را به سینه خود نهاد. پس زبانش را در دهان او گذاشت و دستش را بر چشمان و گوش و مفاصل وی کشید. سپس فرمود: ای فرزندم! سخن گوی. گفت: «اشهد ان لااله الا الله وحده لاشریک له و اشهد ان محمدا رسول الله». سپس بر امیر مؤمنان سایر امامان(ع) درود فرستاد تا آنکه بر پدرش رسید و زبان درکشید».[۳۸]
  • مخفی بودن ولادت

خلفای بنی‌عباس بنابر روایات پیامبر(ص) و ائمه(ع) می‌دانستند که دوازدهمین امام همان مهدی است؛ بنابراین مراقبانی بر امام حسن عسکری و منزل آن حضرت گماردند. مورخان گفته‌اند معتمد عباسی به قابله‌ها امر کرده بود تا وقت و بی‌وقت، سرزده وارد خانه سادات شوند - به‌ویژه خانه امام حسن عسکری(ع) - و درون خانه را بگردند و از حال همسر او باخبر شوند و گزارش دهند.[۳۹] کنیزی به نام ثقیل که گویا برای حفظ جان امام زمان(ع) ادعای بارداری کرده بود، بازداشت شد و مدت دو سال تحت نظر قرار گرفت تا اطمینان به عدم بارداری وی حاصل شد و سپس او را رها کردند.[۴۰]

ولادت امام زمان(ع) از عموم مردم پنهان نگه داشته شد. در روایات[۴۱] نیز به این موضوع و دلیل آن اشاره شده است. امام سجاد(ع) می‌فرماید: «در قائم ما سنت‌هایی از انبیا هست... و سنتی از ابراهیم... و اما از ابراهیم پنهان‌بودنِ ولادت و کناره‌گیری از مردم...».[۴۲] همچنین امام صادق(ع) می‌فرماید: «ولادت صاحب الامر بر این خلق پوشیده است تا اینکه ظهور کند؛ برای این‌که بیعت کسی بر گردنش نباشد».[۴۳]

شیخ مفید نیز معتقد است: «به دلیل مشکلات آن دوران و جستجوی شدید سلطان وقت و کوشش بی‌امان برای یافتن آخرین حجت خدا، ولادت آن حضرت بر همگان مخفی ماند».[۴۴]

مخفی بودن ولادت، در تاریخ بی‌سابقه نیست، بلکه نقل شده است ولادت ابراهیم خلیل(ع) از ترس کشته‌شدن به دست پادشاه زمانش پنهانی بود[۴۵] یا قرآن کریم در سوره قصص آیه ۷ تا ۱۳، در شرح ولادت موسی بن عمران(ع) به پنهانی‌بودن آن اشاره می‌کند.

  • شاهدان ولادت

علاوه بر حکیمه خاتون، دو تن از کنیزان امام حسن عسکری به نام‌های ماریه و نسیم نیز از شاهدان ولادت او محسوب می‌شوند. شیخ طوسی و شیخ صدوق آورده‌اند: «نسیم و ماریه گویند: چون صاحب الزمان از رحم مادر به دنیا آمد، دو زانو بر زمین نهاد و دو انگشت سبابه را به جانب آسمان بلند کرد. آنگاه عطسه کرد و فرمود: "الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله". ستمکاران پنداشته‌اند که حجت خدا از میان رفته است. اگر برای ما اذن در کلام بود، شک زایل می‌گردید».[۴۶]

  • گزارش‌های اهل سنت

در میان دانشمندان اهل سنت، برخی ولادت امام زمان را گزارش کرده‌؛ اما در مورد موعود بودن او سکوت کرده‌اند، مثل ابن‌اثیر (م ۶۳۰ق) در کتاب الکامل فی التاریخ،[۴۷] ابن‌خلکان (م ۶۸۱ق) در کتاب وفیات الاعیان[۴۸] و ذهبی (م ۷۴۸ق) در کتاب العبر. برخی دیگر علاوه بر گزارش‌کردن ولادت، به موعود بودن او نیز تصریح کرده‌اند، مثل ابن‌طلحه شافعی (م ۶۵۲ق) در مطالب السؤول[۴۹] و ابن صباغ مالکی (م ۸۵۵ق) در الفصول المهمه.[۵۰] [۵۱]

  • آگاهی شیعیان از ولادت

پس از تولد امام زمان(عج)، برخی از شیعیان خاص و مورد اعتماد امام حسن عسکری(ع)، امام زمان(ع) را دیدند. شیخ مفید از اشخاصی مانند محمد بن اسماعیل بن موسی بن جعفر(ع)، حکیمه دختر امام جواد(ع)، ابوعلی بن مطهر، عمرو اهوازی و ابونصر طریف، خادم خانه امام یازدهم(ع)، نام می‌برد که توانسته‌اند امام زمان(ع) را ببینند.[۵۲]

محمد بن عثمان عمری به همراه چهل نفر دیگر نزد امام حسن عسکری(ع) بودند. امام(ع) فرزند خود را به آنان نشان داد و فرمود: «این امام شما پس از من و جانشین من در میان شماست. از وی فرمان ببرید و در دین خود اختلاف نکنید که در این صورت هلاک می‌شوید و پس از این هرگز وی را نخواهید دید».[۵۳]

شبیه همین روایت را شیخ طوسی نقل کرده و از اشخاصی مانند علی بن بلال، احمد بن هلال، محمد بن معاویة بن حکیم و حسن بن ایوب بن نوح نیز نام برده است.[۵۴] همچنین کلینی به نقل از ضوء بن علی عِجْلی روایت کرده که مردی از اهالی فارس گفته است: به منظور خدمت در منزل حضرت عسکری(ع) به سامرا رفتم و امام(ع) مرا مسئول خرید خانه کرد. روزی امام عسکری(ع) فرزند خود را (که در حدود دو سال داشت) به من نشان داد و فرمود: «هذا صاحبکم». ضوء بن علی عجلی اضافه می‌کند که آن مرد فارسی گفت پس از آن تا زمان رحلت امام حسن عسکری(ع)، آن کودک را دیگر ندیده است.[۵۵]

شیخ مفید نیز اشخاصی را از جمله أبوعمر، عثمان بن سعید السمان و پسرش أبوجعفر محمد بن عثمان را از کسانی می‌داند که امام زمان (عج) را در زمان حیات پدرش دیده‌اند. همچنین اشخاصی از خاندان‌های بنی الرحبا از نصیبین، و بنی سعید، و بنی مهزیار از اهواز، و بنی الرکولی از کوفه، و بنی نوبخت از بغداد و گروهی از اهالی قزوین و قم و منطقه جبال نیز امام زمان (عج) را در زمان حیات امام حسن عسکری(ع) دیده‌اند.[۵۶]

  • واکنش بنی عباس

پس از رسیدن خبر بیماری امام حسن عسکری(ع) به خلیفه وقت، المعتمد عباسی، وی پنج نفر از افسران مورد اعتماد خود را برای زیر نظر گرفتن امام(ع) به منزل وی فرستاد. همچنین المعتمد به قاضی القضاة خود دستور داد تا ده نفر از افراد مورد اعتماد خویش را مأمور مراقبت از امام(ع) قرار دهد.[۵۷]

امام حسن عسکری(ع) در وصیتش، تمام دارایی‌اش را به مادرش حُدَیث واگذار کرد که البته عباسیان اجازه ندادند تمام اموال به مادر برسد و نصف اموال را جعفر عموی امام زمان(ع) تصاحب کرد.[۵۸]

پس از وفات امام حسن عسکری(ع)، خلیفه عباسی گروهی را به خانه امام(ع) فرستاد و این گروه علاوه بر مهر و موم کردن خانه و اموال امام(ع)، به جستجوی فرزند وی پرداختند و زنان و کنیزان او را نیز از جهت بارداری مورد بررسی قرار دادند[۵۹] و کنیزی به نام ثقیل را که مشکوک به بارداری بود، به همراه خود بردند و به مدت دو سال تحت نظر داشتند و پس از آن وی را رها ساختند.[۶۰]




|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مریم غلامی عربی
تاریخ : جمعه 13 اسفند 1395
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: